چو وحشی سر به زانو دوش بودم در خیال تو


که شبها چیست شغلت ، در کجایی، کیست پهلویت

دراین اندیشه خفتم دیدمت در خلوتی تنها


قدح در دست و می درسر، صراحی پیش زانویت